برشی از رمان گاهی نویسنده عاطفه نیک طلب

ساخت وبلاگ
چشم هایم هیچ برقی نداشت و تمامش اثر رفتار و حرف های نیما بود... نیما مرا کشته بود... دوباره و این بار حتی دردناک تر از دفعه ی قبل بود... این بار که می خواستم با تمام قوا مقابلش بایستم اما او باز هم توانسته بود زهرش را به من بریزد.  تمام مرا خورد کرده بود و ویران شده بودم. تمام قوایی که برای مقابله با او جمع کرده بودم، انگار باد هوا بود؛ چرا که او توانسته بود نیش زهراگینش را در تن من فرو کند و من مانند گذشته، با زهرش سازگاری می کردم... مجبور بودم..‌. پای آبرویم وسط بود...  اشک از گوشه ی پلکم چکید... در قلبم خدا را صدا می زدم... چشمانم از اشک پر و خالی می شدند اما ته تهش باز هم می دانستم چاره ای برایم نیست...  چیزی که قرار است بشود، چیزی که در سرنوشت و تقدیرت است، بی شک اتفاق می افتد. کاش می شد اتفاقی برای نیما بی افتد و روز تولدش سر به نیست شود اما آن قدر سگ جان بود که با تمام تلاشی که برای کشتنش کردم، باز هم زنده ماند و در گذشته آزارم داد و در حال هم... ولی نیما نباید بمیرد... باید بماند و تا آخر عمر تقاص تمام بلاهایی که سر هیچ بر سر من آورده را بدهد... مگر من چه گناهی کرده بودم؟ فقط چون نیماعاشقم شده بود و پانیذ و فرزام عاشق هم بودند و من عاشق فرزام باید این گونه می شد؟ من باید فدا می شدم تا آن دو بهم برسند؟   من با عشق آن دو کاری نداشتم. مرگ بر عشقی که پای تا پایش نجاست باشد... عشق فرزام و پانیذ پاک نبود.  عشق من هم نبوده و نیست... من هم پاک نبودم... هنوز که هنوز است با وجود اینکه شوهر دارم و فرزام همسر، هنوز هم عاشقانه فرزام را می پرستم و با اینکه اگر او مرا کنار نمی گذاشت شاید این اتفاقات نمی افتاد، نمی توانم فرزام را مقصر ماجرا کنم... مقصر اصلی خ برشی از رمان گاهی نویسنده عاطفه نیک طلب...ادامه مطلب
ما را در سایت برشی از رمان گاهی نویسنده عاطفه نیک طلب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6491 بازدید : 80 تاريخ : پنجشنبه 16 تير 1401 ساعت: 10:58

#معرفی_رمان_در_حال_تایپ برشی از رمان گاهی نویسنده عاطفه نیک طلب...ادامه مطلب
ما را در سایت برشی از رمان گاهی نویسنده عاطفه نیک طلب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6491 بازدید : 53 تاريخ : پنجشنبه 16 تير 1401 ساعت: 10:58

دنیای این روزای من هم‌قد تن‌پوشم شدهانقدر دورم از تو که دنیا فراموشم شدهدنیای این روزای من درگیر تنهایی شدهتنها مدارا می‌کنیم، دنیا عجب جایی شدههر شب تو رویای خودم آغوشتو تن می‌کنمآینده‌ی این خونه رو با شمع روشن می‌کنمدر حسرت فردای تو تقویمم‌‌و پر می برشی از رمان گاهی نویسنده عاطفه نیک طلب...ادامه مطلب
ما را در سایت برشی از رمان گاهی نویسنده عاطفه نیک طلب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6491 بازدید : 87 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 14:32

اگرمن مردم دستهایم را بیرون بگذاریدتاهمه بفهمندبه آنچه میخواستم نرسیدماگرمن مردم مرا در تابوت سیاه رنگی بگذاریدتا همه بفهمند ناراحتماگرمن مردم قطعه یخی رادرتابوتم بگذاریدتا همه بفهمند به عشق یارم اشک می ریزماگرمن مردم چشمانم را باز بگذارید تاهمه بدا برشی از رمان گاهی نویسنده عاطفه نیک طلب...ادامه مطلب
ما را در سایت برشی از رمان گاهی نویسنده عاطفه نیک طلب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6491 بازدید : 87 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 14:32

گل گلدون من شکسته در بادتو بیا تا دلم نکرده فریادگل شب‌بو دیگه شب بو نمیدهکی گل شب‌بو رو از شاخه چیده گوشه‌ی آسمون پر رنگین‌کمونمن مث تاریکی، تو مثل مهتاباگه باد از سر زلف تو نگذرهمن میرم گم میشم تو جنگل خواب گل گلدون من، ماه ایوون من از تو تنها شدم برشی از رمان گاهی نویسنده عاطفه نیک طلب...ادامه مطلب
ما را در سایت برشی از رمان گاهی نویسنده عاطفه نیک طلب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6491 بازدید : 59 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 14:32

اون روزا فرق داشت ! قبل از سال تحویل عیدمون شروع می شد ... درست از روزی که پیک‌ نوروزی می دادن دستمون و چند هفته ای تعطیل می شدیم ... اون روزا فرق داشت ...با شوق و‌ ذوق زیاد می رفتیم خرید عید ... دل تو دلمون نبود برای پوشیدن لباس های جدیدمون ... از ی برشی از رمان گاهی نویسنده عاطفه نیک طلب...ادامه مطلب
ما را در سایت برشی از رمان گاهی نویسنده عاطفه نیک طلب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6491 بازدید : 61 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 14:32

توی هر ضرر باید استفاده‌ای باشه یا باید احساس فوق‌العاده‌ای باشه آه فاتح قلبم فکرشم نمی‌کردی رام کردن این شیر کار ساده‌ای باشه آه چشمه‌ی طوسی، آه چشم ویروسی بعد از این به هر دردی مبتلا بشم خوبه مبتلا بشم مردم، مبتلا نشم مردم از تو درد لذت‌بخش هرچی می برشی از رمان گاهی نویسنده عاطفه نیک طلب...ادامه مطلب
ما را در سایت برشی از رمان گاهی نویسنده عاطفه نیک طلب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6491 بازدید : 61 تاريخ : پنجشنبه 11 آبان 1396 ساعت: 0:37

بارون داره هدر میشه بیا با من قدم بزندلم داره پر می‌زنه واسه تو و قدم زدن وقتی هوا بارونیه دلم برات تنگ میشه بازنمی‌دونی تو این هوا چشات چه خوش‌رنگ میشه باز بارون هواتو داره، رنگ چشاتو دارهقدم زدن تو بارون، با تو چه حالی داره .. دلم هواتو داره نیستی برشی از رمان گاهی نویسنده عاطفه نیک طلب...ادامه مطلب
ما را در سایت برشی از رمان گاهی نویسنده عاطفه نیک طلب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6491 بازدید : 118 تاريخ : پنجشنبه 11 آبان 1396 ساعت: 0:37

دنیای این روزای من هم‌قد تن‌پوشم شده انقدر دورم از تو که دنیا فراموشم شده دنیای این روزای من درگیر تنهایی شده تنها مدارا می‌کنیم، دنیا عجب جایی شده هر شب تو رویای خودم آغوشتو تن می‌کنم آینده‌ی این خونه رو با شمع روشن می‌کنم در حسرت فردای تو تقویمم‌‌و برشی از رمان گاهی نویسنده عاطفه نیک طلب...ادامه مطلب
ما را در سایت برشی از رمان گاهی نویسنده عاطفه نیک طلب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6491 بازدید : 116 تاريخ : پنجشنبه 11 آبان 1396 ساعت: 0:37

سلام اي بي وفا،اي بي ترحمسلام اي خنجرحرفاي مردمسلام اي آشنابا رنگ خونمسلام اي دشمن زيباي جونمبازم نامه ميدم با سطر قرمزآخه اين بارشده من با تو هرگزنمي خوام حالتو حتي بدونمتعجب مي كني آره همونمهموني كه زموني قلبشو باختهمون كه از تو يك بت، يك خدا ساخته برشی از رمان گاهی نویسنده عاطفه نیک طلب...ادامه مطلب
ما را در سایت برشی از رمان گاهی نویسنده عاطفه نیک طلب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6491 بازدید : 137 تاريخ : پنجشنبه 11 آبان 1396 ساعت: 0:37